
جست و خیز کردن، پرش کردن. cavort (فعل) جست و خیز کردن، رقاصی کردن. jig (فعل) جست و خیز کردن، استهزاء کردن، با اهنگ تند رقص کردن. tumble (فعل) رقصیدن، پریدن، جست و خیز کردن، غلت خوردن، لغزیدن، ناگهان ...
More
Check 'جست و خیز کردن' translations into English. Look through examples of جست و خیز کردن translation in sentences, listen to pronunciation and learn grammar. Glosbe
More
جستوجوی «جَست و خیز» در لغتنامههای دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.
More
واژه: جستوخیز. نقش دستوری: اسم. آواشناسی: jastoxiz. الگوی تکیه: WWS. شمارگان هجا: ۳. بیشتر بدانید. پیکارگر را بخوانید. پیکان را بخوانید. پیکان گر را بخوانید.
More
جست و خیز. [ ج َ ت ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) برجستن و برخاستن. ( آنندراج ) : زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی که جست و خیز در صحرا به آهو یاد میدادی.
More
English words for جست و خیز کردن include jig, tumble, skip, cavort, lope, gambol and rollick. Find more Farsi words at wordhippo!
More
نوع. اسم. منبع. فرهنگ فارسی هوشیار. نمایش تصویر. معنی. جست و خیز. معنی جستن و خيز برداشتن پرش . انگلیسی frolic, caper, saltation, frisk, gambol, curvet, bound, exultance, spring, tittup.
More
جست و خیز. [ ج َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) برجستن و برخاستن . (آنندراج ) : زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی که جست و خیز در صحرا به آهو یاد میدادی . سلیم (از آنندراج ).
More
- جست و خیز ؛ جستن و خیز برداشتن. پرش. ( از فرهنگ فارسی معین ). فرار کردن. گریختن. ( از فرهنگ فارسی معین ) : نگه کرد بیژن درفشش بدید بدانست کو جست خواهد گزید.
More
زمینی که می توان به آسانی پول بدست آورد. - سبک خیز ؛ سریعالحرکة : بصحرا ز مرغان سبک خیزتر. نظامی . در آن عزم رایش سبک خیز شد. نظامی . - سپاه خیز ؛ محلی که مردان جنگی بسیار از آن برخاسته اند یا می ...
More